نقیض دخترک رویا و شهزاده والا
فرزانه دوستی در مقاله ای تحت عنوان «کلام و تصویر، از مقابله تا مکالمه» که در دومین شماره از نقدنامه هنر منتشر شده، نگاهی داشته بر نظریه دومتنیت لورن جی. کوئیسترا و پنج الگوی رابطه و تصویر که بر بستر دوران طلایی تصویرسازی کتاب در انگلستان یعنی اواخر قرن نوزدهم مطرح گردیده است. نویسنده این مقاله این پنج الگو را که شامل نقل، برداشت، نقیض، پاسخ و بدل پوشی است همراه با مثالهایی تشریح نموده، و از اثر «افسانه» که برای شعری از فروغ فرخزاد تصویرسازی کرده ام، به عنوان شاهدی بر الگوی نقیض نام برده و آنرا تحلیل نموده است.
ضمن سپاس فراوان از دوست خوبم سرکار خانم دوستی، به علت طولانی بودن این مقاله، بخش مربوط به این اثر را اینجا منتشر می نمایم:
شعر «رویا» نخستین بار در مجموعه ی دیوار فروغ فرخزاد در سال 1336 منتشر شد. زمانی که شاعر هنوز به پختگی سبک و بیان خود نرسیده و از قید عروض و قافیه نرهیده بود. در این شعر که بازگویی افسانه ای دخترانه و قدیمی است، دخترک خام و ساده دل خواب شهزاده ی رویایی خود را می بیند که قرار است او را به سرمنزل خوشبختی برساند. سحر رفیع بعد از نیم قرن، شعر فروغ را تصویرسازی کرده است. او در اين اثرفضاسازي ذهني خود را از اين شعر دخترانه ارايه می كند؛ تفسيري كه سعي ميكند تا حد امكان قسمتهاي مختلف شعر را وفادارانه نقل کند.
«نگاه مست و رؤيايي دخترك» پشت پنجره و «نيمهشب روشن» و نگاه «حيران» مردم چيزهايياند كه سحر رفيع در پرداخت خود «نقل» كرده است. اما اين تفسير در بعضي قسمتها «برداشت» شخصي وتخيلي اوست، مثلا «سنگفرش» خيابان در تصویر جای خود را به راهی سبز و هموار داده است.
در حالی که شاعر تنها از یک دختر سخن گفته، تصويرساز بين «خود» واقعي دخترك و «خود» خيالي او تفاوت قايل می شود و او را در دو بدن به ما نشان می دهد: دختر واقعی و دختر توی رویا.
نكتهي جالبتر آنكه «دخترك» خيالي در ذهن تصويرسازیا خود خیالی دخترک- بی تردید زني است متأثر از گفتمان «زيبايي» غربي و هاليوودي قرن بیستم- بسيار كوچكجثهتر وباريكتر و طريفتر از خود واقعي اوست.
از همه مهمتر، نحوهي ترسيم رفیع از«شهزادهي والا» قابل تامل است. برخلاف تصوير دوگانهي دخترك در اينتک تصویر كه بازتاب آگاهی روانشناختي هنرمند هم هست، او در مورد شهزاده والا با ترس، ترديد و انكار عمدي نوشته عمل ميكند. با وجود تاكيد شاعر بر درخشش شعله خورشيد برفراز تاج زيباي شهزاده و ذكر جزئيات آغوشاو، تصويرساز گويي از شهزاده ميترسد يا شايد ميخواد حرفي يا هجوي به شعر اضافه كند كه: «اين شهزادهي خيالي تو نيست، دزدي است كه با چراغ به تاراج تو ميآيد!» روشنترين دليل بر اين ادعا تصوير مردي سياهباطن و سياهپوش است كه به جاي تاج مرصّع، كلاه كابوي غربي بر سر گذاشته و كوچكترين شباهتي با شهسواران افسانهاي ايراني ندارد.
به نظر ميرسدحضور مسلط شهزاده در اين تصوير به معناي غلبهي وجه «نقيض» اين تصوير بر «برداشت» آن باشد.
منبع: دوستی، فرزانه، 1391، « کلام و تصویر، از مقابله تا مکالمه»، نقدنامه هنر: کتاب تخصصی در حوزه پژوهش و نقد هنر، شماره 2، تهران: خانه هنرمندان ایران.